_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

ماجرا

 

داستان اینه که این روزها هزار کاکلی شاد در چشمان تو نیست اما هزار قناری خاموش در گلوی من چرا!

 

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

من هم اذیت می شم...

 

ناراحتم می کنید...  واقعاً اونقدر که بقیه فکر می کنن می تونم اتفاق ها رو راحت بپذیرم نیست... 

من خیلی زیاد ناراخت می شم از مدلی که با من رفتار می کنین...

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

کار تیمی

 

کلاً این جوریه که وقتی می بینی میشه با تعامل پیش رفت و نتیجه گرفت، ذوق می کنی...

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

186، 187

 

یا رب آگاهی ز یارب های من/ حاضری در ماتم شب های من

ماتمم از حد بشد سوری فرست/ در میان ظلمتم نوری فرست

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

 

دو سال و نیم پیش، یه روزی تو آبان خیلی ناراحت بودم و بهم برخورده بود... خودمو بردم آب اناری و با یه لیوان آب انار تو دستم به خودم گفتم:"برای خودت زندگی کن و لذت ببر." نمی دونم چرا ولی نشد که بشه...

امروز خودمو بردم سن مارکو یه بستنی خوردیم با هم و به خودم قول دادم واسه خودم زندگی کنم...

 

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

فروتنی

 

این که انسان هایی با سمت های شغلی بسیار مهم در درجات عالی اینقدر فروتن هستند همیشه و همیشه برایم قایل تقدیر و احترام است. در مقابل مردمی که هیچ نیستند و خود را چنان بالا می بینند که....

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

تنفر پراکنی

 

من حالم خوب نیست و تنها راهی که بلدم تا کمی بهتر شم، نوشتنه. 

پس اگه این‌ها رو میخونین جدیش نگیرین. به احتمال زیاد یکم که از روش بگذره حالم بهتر میشه.

من احساس شکست خوردن می‌کنم  و مورد تمسخر واقع شدن. حس این که به همه فکر کنی و وجودشون و شعورشون رو در نظر بگیری ولی همون آدم‌ها در تمام مدت در حال تمسخر تو بوده باشن با این استدلال که تو نمی‌فهمی و خب رازها راز باقی می‌مونن. 

تو این یه مورد خاص من رازتون رو فهمیدم و حالم از همتون که با من این طوری رفتار کردین به هم می‌خوره. از همتون...

که راجع به داستان مضحکی که وجود داره نشستین و حرف زدین و با خودتونم گفتین : "خب حالا مگه از کجا می‌خواد بفهمه؟"

.

.

.

از خودم بدم میاد که انقدر به همتون اهمیت دادم. واقعاً حالم از خودم بهم می‌خوره... 

کاش هیچ‌وقت هیچ کدومتون رو نمی‌شناختم...


 

هرچی در مورد جدید شدن سال میگن رو هم بریزین دور.

من امسال با نو شدن سال نه می‌بخشم نه سعی می‌کنم آدم بهتری باشم و نه هیچ شروع جدیدی در کاره. هموم گهی که بودم باقی می‌مونم حتی شاید آدم بدتری هم بشم.

بهتر شدن نیاز به تلاش و انگیزه دره که هیچکدومش رو در لحظه ندارم.

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

دروغ‌های زیبا

 

برایم احساس ترحم می‌کنند. شاید هم حق داشته باشند. نمی‌دانم!

اما سوال اینجاست که خودم چه حسی دارم...

حس خستگی مفرط و دوست‌داشته نشدن ممتد...

کاش 12 ماه طول نمی‌کشید تا به این‌جا برسم و کاش دروغ‌های زیبا نمی‌شنیدم. 


 

دروغ‌های زیبا

تو به مرور می‌فهمی طرف مقابل به شنیدن چه چیزی نیاز داره یا با شنیدن چه کلمات و جمله‌هایی خوشحال می‌شه. پس شروع می‌کنی به گفتن و گفتن و فقط گفتن...

کاش طرف هیچ وقت نفهمه که داری دروغ می‌گی و در حباب خوشحالیش باقی بمونه... چون امان از لحظه‌ای که این حباب بترکه... 

تا مدت‌های طولانی اطمینان کردن فقط یک شوخی تلخ خواهد بود...

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

خبر خوب

 

گفته بودم ایمیل بزنید و خبرهای خوب بدهید. ممنونم از ایمیلت ممنوم از این توجه... 

برایم ملغمه ای از تمام احساسات ممکن بود زمانی که مرا "عزیز دربه در شده ی غربت کشیده" خطاب کردی و چه زیبا گفتی از کوچک ترین اتفاق های خوب ممکنه. نگاهت به زندگی را دوست دارم. آیا هیچ ربطی به عینک بزرگ _و شاید به زعم بعضی ها_ نامتعارف بزرگت دارد؟

آن چه تو می بینی یا بهتر بگویم تلاش می کنی چنین ببینی، بزرگ ترین آرزوی من است در زندگی با یک مشت گره شده و بغضی در گلو. همه چنان در هم فرو رفته و با هم گره خورده اند که گاه احساس نمی گذارد کلامی حرف حق مجال جولان پیدا کند.

تنها بدان که این تصویرها مثل همان ساری گلین و فرهاد، مثل تمام موسیقی های ملی میهنی، همان جاهایی که با تاکید و یک غرور غم آلود زمزمه میکنیم "ایران" یا "وطن" و همان جا که من موسیقی را می دانم و اسمش را نه و تو می گویی که "تصنیف سپیده" را می گویی، از درست ترین و با احساس ترین تصویرها هستند.

هیچ نمی دانم اما دوست دارم باور داشته باشم که روزی خواهد رسید که با تمام این نواها گریه می کنیم اما حسی دیگر ما را به گریه می اندازد. گریه از سر امنیت و خوش حالی. 

نگارنده ایمیل راضی به بازنشر کامل متن نیست اما دوست دارم این جا بنویسم که چقدر برایم عزیز است و چقدر قدردان هستم برای چند صفحه ای که برایم نوشته است. که در این روزها که برای همه سخت و جان کاه است، چقدر ساده باعث شد عمیقا لبخند بزنم.

خوش حالم که ایمان داری که این مملکت روزی سر و سامان میگیرد... 

واضح و مبرهن است که منتظر ایمیل های بعدی هستم...

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

ایمیل...!

 

به من ایمیل بزنین خبر خوب بدین... 

  • Ba har