داستان اینه که این روزها هزار کاکلی شاد در چشمان تو نیست اما هزار قناری خاموش در گلوی من چرا!
داستان اینه که این روزها هزار کاکلی شاد در چشمان تو نیست اما هزار قناری خاموش در گلوی من چرا!
ناراحتم می کنید... واقعاً اونقدر که بقیه فکر می کنن می تونم اتفاق ها رو راحت بپذیرم نیست...
من خیلی زیاد ناراخت می شم از مدلی که با من رفتار می کنین...
کلاً این جوریه که وقتی می بینی میشه با تعامل پیش رفت و نتیجه گرفت، ذوق می کنی...
یا رب آگاهی ز یارب های من/ حاضری در ماتم شب های من
ماتمم از حد بشد سوری فرست/ در میان ظلمتم نوری فرست
دو سال و نیم پیش، یه روزی تو آبان خیلی ناراحت بودم و بهم برخورده بود... خودمو بردم آب اناری و با یه لیوان آب انار تو دستم به خودم گفتم:"برای خودت زندگی کن و لذت ببر." نمی دونم چرا ولی نشد که بشه...
امروز خودمو بردم سن مارکو یه بستنی خوردیم با هم و به خودم قول دادم واسه خودم زندگی کنم...
این که انسان هایی با سمت های شغلی بسیار مهم در درجات عالی اینقدر فروتن هستند همیشه و همیشه برایم قایل تقدیر و احترام است. در مقابل مردمی که هیچ نیستند و خود را چنان بالا می بینند که....