_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

برای ن.ج

 

ن.ج که دیگر هیچگاه نمی توانم ن.ج عزیز بناممت،

 

در همین ابتدا این را بدان که مردم صحبت می‌کنند؛ که بسیار حرف می‌زنند. از هر دری! بدان که برای مدت مدیدی لق لقه‌ی زبان این و آن بودی و من تا جایی که می‌توانستم سعی می‌کردم چنین نباشد. در نهایت اما نه تنها موفق نشدم که در منجلاب داستان‌های تو غرق شدم. حالا من هم موضوع بحث مردمم. مایه ترحمشان و تمسخرشان. 

 

ازت بدمم می‌آید و تمام.

 

  • ۰۰/۰۴/۲۶
  • Ba har

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی