_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امشب

این روزها باید بگذرد و روزى هم بالاخره تمام مى شود... 
هیچ وقت اما امروز من و این شب لعنتى تکرار نمى شود... امشب که موهایم هنوز قرمز است و بوى گل یاسمن مى دهد فقط امشب است. چند سال دیگر شاید اوضاع بهتر شد. شاید باز زمانى رسید براى لبخند زدن اما امشب دیگر خیلى وقت است تمام شده است...
  • Ba har
  • ۰
  • ۰

یه عادت دیگش اینه که وقتی تو خیابون راه میره آدمایی که از بغلش رد میشن رو بو کنه. بعد یه سری قانون ها و مسابقه هایی هم داره با خودش مثلا با خودش شرط می بنده که این خانومه که الان رد میشه بوی چه عطری میده یا اون آقاهه بوی عدق می ده یا نه. یه سری اصولیم داره کارش ولی خیلی ناقص و تجربین اصلا هم قابل بحث نیستن، یعنی این سرگرمیه فقط مختص خودشه و هیچ آدمی نیست که بتونه واسش توضیح بده روالو بعد اونم بتونه سریع اجراش کنه…

این عادتو از ۱۰ سالگیش داره خیلی هم بهش مفتخره پیش خودش. البته که هرجا و واسه هرکس هم تعریفش نمی کنه. این عادته با اون اعتقاداش ، قانوناش که واسه همه میگه، زمین تا آسمون توفیر داره.

 حتی یه موقع هایی فک می کنه این عادتو یه مدلی به ارث برده آخه باباشم یه همچین حالتی داشت البته اون تو ترافیکای شدید که گیر میفتاد، شروع میکرد آدمای ماشینای جهت عکس رو نگاه کردن و ریز شدن تو حرکاتشون

ا

اشتباه نکنین یه وقتا، این عادت فقط واسه خیابون و فضای بازه تو یه جایی مثه مترو اصن جایز نیست، حتی تو مترو خود نفس کشیدن مکروهه.

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

هى دست و پا

از این شاخ به اون شاخ میپره. به گمون خودش چه کارهاى مهمى که نمیکنه... 
اگه خودشو ول کنه بیاد از بالا خودشو نگاه کنه، عینهو قدیما که میخواستن به بچه ها شنا یاد بدن میمونه. 
بچه رو یهو پرت میکردن وسط آب بدون این که شنا بلد باشه. ( الان دیگه این مدلى نیس؛ زمونه عوض شده.)
دست و پا... 
دست و پا
دست و پ ( با یه قلپ آب که قورت میده)
دست و پ (با یه نگاه وحشتزده)
دست و...
دست (تا آرنج)
دست (تا مچ)
.
.
.
دیگه حتى دست هم نه 
شاید یکى دستشو بکنه خرشو بگیره بکشه بالا شایدم نه...
باس از بالا خودتو بدون خودت ببینى.
  • Ba har
  • ۰
  • ۰

قانون ١١

یه روزایی با خودش فک می کرد کاش زمین دهن وا کنه و ببلعتش. نه به اون معنای کنایی خجالت زدگی که به معنای واقعی کلمه غیب شه. که نباشه. یه روزایی می شد که با خودش فک میکرد باید یه چارچوب های خیلی خیلی واضح و مشخص واسه خودش داشته باشه.

یه چیزی مثه قانون دوران دانشجوییش که هر روز پرچم آمریکا رو که روی زمین جلو در دانشکده بود، دور میزد.

مثه این که هروقت عصبانی بود میخندید. مثه این که ته دیگ لوبیا پلو رو همیشه آخر غذاش می خورد.

احمد یه روزایی دلش واسه قانونای چرت خودش تنگ می شد.

هاهاهاها 

ناخودآگاه بلند بلند خنید به این قانون آخرش که یادش افتاده بود:

اگه از کسی بدت میاد یا پشت سرش حرف میزنی، حق نداری اگه چیزی تعارفت کرد بخوری!

یاد تموم کیکایى که نخورده بود افتاد یهو… و اینکه هنوزم همین قانونو داره واسه خودش!

به خودش گفت: « پسر!» بعد یادش افتاد خیلی وقته که دیگه از پسر بودن دراومده… گفت:«مرد، یادت باشه تا ۴۱ سالگیت یه قانون محشر واسه زندگیت پیدا کنی. یه چیزی فلسفه طور واسه زندگیت. از اونایی که بعدا واسه بچت بگی و بعدش واسه نوه ات. از اون حالتا که بچت غر بزنه بگه بابا، کشتی مارو با قانونت!

  • Ba har
  • ۰
  • ۰
هیچوخت معلوم نیس چه جورى شروع میکنه هیو میبینى وسط بحثشى. مثه تمام عقایدش، یه بحث خیلى جدى راجع به غذاهاى ایرانى داره.
میگه:" ایرانى ها یه تناقض عجیبى تو غذا خوردنشون دارن. یه حال عجیبین. مثلاً عین آدمیزاد دارى غذاتو میخورى یهو یه چیز قرمز کوچیک ترش (زرشک) میاد زیر دندونت. خو چه کاریه؟ مگه مرض داریم اینو میریزیم قاطى پلو؟ تازه یه خارجى که میاد ایران میخواد غذاهاى سنتیمونو امتحان کنه، اینو (زرشک پلو) میدیم به خوردش، اون وسطا براش توضیح میدیم که این یه میوه ایه که فقط تو ایرانه و گرونه و... کلى بحت درمورد چه ها که ما نداریم و بعد واسه این که بحث کامل بشه اضافه میکنیم که البته یه اصطلاحى هم داریم در مواقعى که یه کارى بدردنخور و بى ارزشه، از این کلمه (زرشک) استفاده میکنیم."[ این جمله آخرو انگلیسى میگه] 
بعد یه مکث کوتاه میکنه یهو با یه لحن عجیبى میگه زرشششششششک... که یعنى خاک تو سر هممون!
"بعد تازه یه غذاهایى داریم که کلاً دشمن طبیعته! مثله شیرین پلو. خو چه کاریه من نمیفهمم ما ایرونیا چمونه که حتماً یه نوشى رو باید با نیش بخوریم. چرا باید یه مزه بُلد (!) و تلخ ( خلال پرتقال) رو بیاریم وسط یه مزه شیرین دلچسب؟
حالا اون هیچى این غذاهاى سبز آبکى رو کجاى دلمون باس بذاریم؟ مثلاً خورش کرفس! آبش یه وره دونش به ور..."
خلاصه که اگه بشینى پاى حرفش تا فردا صب میگه براتون... جرات دارى مخالفت کن...!
  • Ba har