_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰
هیچوخت معلوم نیس چه جورى شروع میکنه هیو میبینى وسط بحثشى. مثه تمام عقایدش، یه بحث خیلى جدى راجع به غذاهاى ایرانى داره.
میگه:" ایرانى ها یه تناقض عجیبى تو غذا خوردنشون دارن. یه حال عجیبین. مثلاً عین آدمیزاد دارى غذاتو میخورى یهو یه چیز قرمز کوچیک ترش (زرشک) میاد زیر دندونت. خو چه کاریه؟ مگه مرض داریم اینو میریزیم قاطى پلو؟ تازه یه خارجى که میاد ایران میخواد غذاهاى سنتیمونو امتحان کنه، اینو (زرشک پلو) میدیم به خوردش، اون وسطا براش توضیح میدیم که این یه میوه ایه که فقط تو ایرانه و گرونه و... کلى بحت درمورد چه ها که ما نداریم و بعد واسه این که بحث کامل بشه اضافه میکنیم که البته یه اصطلاحى هم داریم در مواقعى که یه کارى بدردنخور و بى ارزشه، از این کلمه (زرشک) استفاده میکنیم."[ این جمله آخرو انگلیسى میگه] 
بعد یه مکث کوتاه میکنه یهو با یه لحن عجیبى میگه زرشششششششک... که یعنى خاک تو سر هممون!
"بعد تازه یه غذاهایى داریم که کلاً دشمن طبیعته! مثله شیرین پلو. خو چه کاریه من نمیفهمم ما ایرونیا چمونه که حتماً یه نوشى رو باید با نیش بخوریم. چرا باید یه مزه بُلد (!) و تلخ ( خلال پرتقال) رو بیاریم وسط یه مزه شیرین دلچسب؟
حالا اون هیچى این غذاهاى سبز آبکى رو کجاى دلمون باس بذاریم؟ مثلاً خورش کرفس! آبش یه وره دونش به ور..."
خلاصه که اگه بشینى پاى حرفش تا فردا صب میگه براتون... جرات دارى مخالفت کن...!
  • ۹۴/۰۹/۰۲
  • Ba har

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی