_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

من تمام این مدتی که ابردین بودم آهنگ گوش نمی دادم... و کار درستی میکردم. چیه این تل فکر و خیال که با تک تک کلمات توی آهنگ داره میریزه رو سرم؟

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

کدوم

تو نه بیرون نه درونی

تو نه ارزون نه گرونی...

.

.

.

تو فقط هستی که باشی

تو نه مرگی نه تلاشی...

 

من چرا انقدر اینو دوست دارم؟

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

شیون، سوگ، خشم

آنچه حدوثش بر ما ناخوشایند است، وجوه مختلفی دارد... برای من ابتدا شیون و زاری، سپس سوگ است.

سوگ، سنگین و سیاه و در هم تنیده،گلوله‌ای را ماند که در یک چرخش ابدی تشویش را در جان هر لحظه به شیوه‌ای نو و متفاوت از دمی پیش زنده نگه میدارد... سوگ لزوماً با اشک قرین نیست با سنگینی همراه است با ناتوانی پاها از رفتن و دست در نوشتن؛ با عجز در گفتن و گره‌ای در گلو... شایدسوگ بی‌ضرر ترین برهه در این روند باشد. فرد سوگوار هیچ ندارد جز  نگاهی خیره و مات...

هیچ‌کس نمیداند سوگ چقدر می‌ماند یا چه چیز به سوگواری ما پایان می‌بخشد اما سوگواری که بگذرد، خشم جایگزینش میشود. سکون تمام میشود و آنگاه طوفانست که برمیخیزد...

 

  • Ba har
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Ba har