_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تو فقط هستی که باشی

تو نه خسته ای، نه همپا

تو نه از غیری، نه از ما

.

.

.

چرا وقتی به این جاش میرسه تمام وجودم میلرزه؟

[تو نه بیرون، نه درونی

تو نه ارزون، نه گرونی] 


  • Ba har
  • ۰
  • ۰

جیب

تا حالا شده آستر جیبتون رو پشت و رو کنین، کامل از جیبتون درش بیارین چون یه سرى خرده ریز تهشه که میخواین خالیش کنین؟

من دلم میخواد این کارو با معدم بکنم تا بلکه این حالت تهوع کوفتى تموم شه.

تا بلکه بالاخره بعد از یه هفته خلاص شم.

  • Ba har
  • ۰
  • ۰

تصرف عدوانى

این روزها دارم "تصرف عدوانى" رو میخونم
و هرچى جلوتر میره بیشتر از استر حالم به هم میخوره. انقد وابسته بودن انقد سعى در استقلال و شکست خوردن...
بیشتر از این حرصم میگیره و همزمان میترسم که منم اگه به جاش باشم همین کارهارو بکنم... :|
  • Ba har
  • ۰
  • ۰

تسلیم

تو عمر خواه و صبورى که چرخ شعبده باز/ هزار بازى از این طرفه تر برانگیزد

بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ/ که گر ستیزه کنى روزگار بستیزد


خلاص کلوم که ما تسلیمیم از همین شروع ٩٦ 

  • Ba har