_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

هى دست و پا

از این شاخ به اون شاخ میپره. به گمون خودش چه کارهاى مهمى که نمیکنه... 
اگه خودشو ول کنه بیاد از بالا خودشو نگاه کنه، عینهو قدیما که میخواستن به بچه ها شنا یاد بدن میمونه. 
بچه رو یهو پرت میکردن وسط آب بدون این که شنا بلد باشه. ( الان دیگه این مدلى نیس؛ زمونه عوض شده.)
دست و پا... 
دست و پا
دست و پ ( با یه قلپ آب که قورت میده)
دست و پ (با یه نگاه وحشتزده)
دست و...
دست (تا آرنج)
دست (تا مچ)
.
.
.
دیگه حتى دست هم نه 
شاید یکى دستشو بکنه خرشو بگیره بکشه بالا شایدم نه...
باس از بالا خودتو بدون خودت ببینى.
  • ۹۴/۰۹/۱۲
  • Ba har

نظرات (۱)

  • نسترن وفایی
  • من می خونم اینجارو.:)
    و خوشحالم که توی این عصرِ چرتی که مردم ترجیح می دند عکس قرص و آمپول همدیگرو توی اینیستاگرام لایک کنند هنوز هم ، می نویسی تو وبلاگ.:))
    پاسخ:
    من خوشحال ترینم از این که می خونی و همدلیم در این که جایی باشد برای نوشتن. روست داشتنی جان :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی