من حالم خوب نیست و تنها راهی که بلدم تا کمی بهتر شم، نوشتنه.
پس اگه اینها رو میخونین جدیش نگیرین. به احتمال زیاد یکم که از روش بگذره حالم بهتر میشه.
من احساس شکست خوردن میکنم و مورد تمسخر واقع شدن. حس این که به همه فکر کنی و وجودشون و شعورشون رو در نظر بگیری ولی همون آدمها در تمام مدت در حال تمسخر تو بوده باشن با این استدلال که تو نمیفهمی و خب رازها راز باقی میمونن.
تو این یه مورد خاص من رازتون رو فهمیدم و حالم از همتون که با من این طوری رفتار کردین به هم میخوره. از همتون...
که راجع به داستان مضحکی که وجود داره نشستین و حرف زدین و با خودتونم گفتین : "خب حالا مگه از کجا میخواد بفهمه؟"
.
.
.
از خودم بدم میاد که انقدر به همتون اهمیت دادم. واقعاً حالم از خودم بهم میخوره...
کاش هیچوقت هیچ کدومتون رو نمیشناختم...
هرچی در مورد جدید شدن سال میگن رو هم بریزین دور.
من امسال با نو شدن سال نه میبخشم نه سعی میکنم آدم بهتری باشم و نه هیچ شروع جدیدی در کاره. هموم گهی که بودم باقی میمونم حتی شاید آدم بدتری هم بشم.
بهتر شدن نیاز به تلاش و انگیزه دره که هیچکدومش رو در لحظه ندارم.
- ۹۹/۱۲/۲۹
سلام خوب هستین؟ تبریک میگم حلول سال نو رو، ایشالا از هر لحاظ سال خوبی باشه براتون و پر از موفقیت و قرین سلامتی... راستش دورادور احوالپرس هستم از فرزاد و دیگردوستان، نمیدونم شاید منتقل کرده چیزی بهتون یا نه، نمیدونم چطور باید بگم، اینقدر زمان و زمانه فاصله میندازه بین آدما و حتی دوستان با هم همین آغاز چندکلمه که از کجا و چه باید گفت دشوار به نظر میرسه.. مقصودم نقل این حرفها نیست، راستش این دوتا مطلب آخریتون رو دیدم و کمی نگران شدم، میگم کمی چون میدونم مائده بهاریای که میشناسم بیدی نیست که به این بادهای جفاخیزی بلرزه، گرچه خب قصه قصهی همان سبوی لبالب و جرعهی آخرین و سرریز شدن باشه، نمیدونم بالاخره همهی ما آدمیم و تحملمون حدی داره، گاهی از جایی زخم برمیداریم که هیچ گاردی دربرابرش نداریم، اصلا انتظارش رو نداریم، شاید یه مساله کوچک باشه شاید یه دلخوری که به قول خودتون زمانی هم نبره یجوری خودمون همش بیاریم و بگذریم ازش که باید گذشت، از خیلی چیزها گذشت، میخواستم همین رو بگم که قدر خودتون رو بدونید، نمیدونم چه موضوعی است که برآشفته و دل چرکینتون کرده، حق میدم بهتون اینکه ناراحت باشید، گاهی باید انزوا گرفت از خیلی چیزها و افراد، اگر قرار است بفهمند چه کردهاند پس بفهمند و اگر باید قدر بدانند پس بدانند، ولی خب گاهی آدم دیگه نیازی نداره که کسی رو مجاب کنه به اینکه قصه چیه، من حرفم اینه که خیلی وقتا باید چشمپوشی کرد نه اینکه مقدمهای باشد برای ارتباط دوباره، کلا چشم پوشی کرد و دلسرد شد و کناره گرفت، نمیدونم ولی قدر خودتون رو بدونید به هرحال، همهی این مزخرفات رو گفتم که به این نکته برسم، نمیخوام حرف بیشتری بزنم که شاید خیلیاش بیربط باشه و باعث ناراحتی و تکدر خاطرتون بشه که این دیگه چی میگه، شاید بیشتر برای این دارم باهاتون به نوعی همدردی میکنم که مدتهاست خودم در همین حال و هوا هستم و خب جز چندنفر که گاه به گاه محبتشون رو به من ارزانی میکنند و دوستیشون رو دریغ نمیکنند، هیچکس دیگری حتی همون چندنفر نمیتونن درد آدم رو دوا کنند، ما در دردهامون و تنهاییهامون حقیقتا تنهاییم ولی خب نباید یادمون بره که این قاعدهی این دنیاست و شاید هنوز کسانی هم باشند که ما رو به هر شکل و نوعی دوست دارد... خلاصه که شرمنده... خواستم تلگرام این پیام رو بدم یا جای دیگهای ولی خب گفتم شاید همینجا بگم بهتر بشه، صرفا هم گفتم که گفته باشم، نگران جواب نباشید ولی در هر حال قدر خودتون رو بدونید... دعاگوتون هستم و باز سال نوتون مبارک... "م"