_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

پیله

 

من در پیله کوچکی که دور خودم تنیده ام، مچاله از سرما، به آزادی فکر می کنم به لبخد معصومانه کودکان. به تابش نور آفتاب گرم بر روی پوستمان و به خاطر جمع بودن... به امید.

من به تمام این مفاهیم کلی فکر می کنم. که چقدر گنگند و من چقدر ناتوان برای فراهم آوردنشان. 

کاش می توانستم تعریف جدیدی از مفاهیم ارائه بدهم. طوری که غم بی معنا باشد و غیر قابل دسترس. تمام احساساتمان آمیخته با شادی باشد و امید آن پل میان حقیقت و رویا...

 

  • ۹۹/۰۴/۰۳
  • Ba har

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی