احمد جان،
بیا... بیا و به من نشان بده که مروت زنده است... که همدلی... که لبخند هنوز معنا دارد...
من دیگر نمی توانم فریاد بزنم... دیگر نمی توانم به بوی کاج در روز برفی فکر کنم... به کمونیست های خوش قیافه. به عشق.... من خسته ام...
بیا و بگوجوان ها هنوز می خندند با یار دبستانی قهقهه می زنند... بگو در خیابان به هم لبخند می زنند و دانشجوها خودشان را نمی کشند... بگو همه از بوی سنگک مستند و آوای شعر...
بگو زنده اند...
- ۹۶/۱۰/۲۱