همه تو فامیل دارن آدمایى رو که فرنگستون زندگى میکنن و هر از چندگاهى یه سر به وطن میزنن و متعاقباً مهمونى هاى زیادى که داده میشه و همه فک و فامیل باید توش شرکت کنن...
احمد به این مهمونى ها میگه پى پى پارتى چون میانگین سن مدعوین رو ٧٠ ساله. مهنازم مى خنده به این اصطلاح احمد...
این که احمد خوشش میاد از این جور مهمونى ها یا نه به مخاطب هیچ ربطى نداره. مسئله اینه که توى تمومیشون در نهایت شرکت میکنه. مهناز اما خیلى هم حتى لذت میبره از این جمع ها...
خلاصه که این مهمونى ها ویژگى هاى خاص خودشونو دارن؛ مثل همصحبت هایى که سال تا سال صداشونم نشنیدى و موضوع هاى بحث ها که خیلى وقتا عجیبن؛ یکى از کارش میگه، یکى از کنکور بچش، یکى امتحاناشو گذاشته وسط و در نهایت،همصحبت اخیر احمد در شب گذشته که میگه:"کله پاچه فقط کله پاچه افق... بینم تو کله پاچه میخورى؟"
احمد سر تکون میده که آره.
-سیراب شیردون چى؟
- نه... ( با یه میمیک منزجر)
- خب ببین سیرابى خوردنش لم داره. اگه لمشو بلد باشى خیلى هم خوشمزس... حالا ماه رمضون نزدیکه، تو ماه رمضون سیرابى نیست، کم گیر میاد. میدونى چرا که؟ (صب نمى کنه ببینه احمد مى دونه یا نه.) آخه سیرابى عصرونس؛ بیشترم مزه عرق خوراس. اینه که ماه رمضون نمى پزن. حالا بعد ماه رمضون باس بریم باهم یه دل سیر بخوریم ببینى سیرابى واقعى چیه.
احمد که خسته ترینه:" آره آره حتماً باید اینى که میگین رو امتحان کرد."
- ۹۵/۰۳/۱۳