_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

بگذرد

به گمانم مادرم هم فهمیده است زندگى ام بى خود و بى جهت بى روح و راکد است؛ دیروز دفترچه اى به من هدیه داد و مشتاقانه گفت:" صفحه اولش را نگاه کن. نگاه کن."  
در صفحه اول -احتمالاً زنى- با خط خود نوشته بود: این نیز بگذرد
  • ۹۴/۱۱/۱۰
  • Ba har

نظرات (۱)

  • محمدرضا عاشوری
  • لایک
    پاسخ:
    تشکرات

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی