نه به عنوان یک زن خانه دار با چند بچه قدونیم قد، با یک شوهر که ممکن است خیلى جاها با هم اختلاف داشته باشیم، نه با روزمرگى هایى که احساس کنم زندگى ام را هدر داده است، که من هرشب وقتى سرما تمام وجودم را میگیرد، وقتى احساس میکنم هیچ کار مهمى در روز انجام نداده ام و چقدر تنهایم، چقدر از هیچ نکردن خسته، چقدر بزدل و چقدر ناتوان، تمام چراغ ها را تک تک خاموش مى کنم. حتى چراغ راهرو را که همه معتقد هستند روشنى و زنده بودن خانه بدان وابسته است.
تمام چراغ ها را بدون هیچ تفاوتى خاموش میکنم، سیاهى مطلق را به جان مى خرم تا فرداى تاریک تر از امروز و همان بى مصرفى و تنهایى و ناتوانى و...
بعد تمام روز را صبر میکنم تا شب که طبق عادت چراغ ها را خاموش کنم
- ۹۴/۱۰/۰۹