_منع عقل_

دلم لرزید؛ دستم به دنبالش در یک شب زنده داری اجباری.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

احمد یک کتاب به مهناز داده؛ یه کتاب که فکر میکنه یا بهتره بگیم مطمئنه خودش سال‌ها قبل اونو نوشته...

“مثل خون در رگ‌های من” تمام فکرهای احمده و تمام احساساتش برای مهناز.

جالبیشم اینه که الف بامداد عزیز تمام نامه هارو به اسم “احمد” امضا کرده و تموم کرده...

  • ۹۷/۰۹/۰۷
  • Ba har

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی